حتی اگر طنابِ طاقتت به باریک ترین رشته اش رسید
حتی اگر از زمین و زمانه بریدی
حتی اگر به بدترین شکلِ ممکن، کم آوردی.
در ذهنت مرور کن؛
تمامِ آرزوهایِ محال دیروز را که امروز، زیرِ دست و پایِ روزمرگی ات ، جولان می دهند
تمامِ آن ثانیه هایی که مطمئن بودی نمی شود ، اما شد !
تمامِ آن لحظه هایی که فکر می کردی پایانِ راه است، اما نبود!
می بینی؟! خدا حواسش به همه چیز هست؛
هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند
در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر، تو را او به سر صدر نشاند
و اگر بر تو ببندد همه رهها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند
نه که قصّاب به خنجر چو سر میش ببُرّد
نهلد کشته خود را کُشد آن گاه کشاند
چو دم میش نمانَد ز دم خود کُنَدش پُر
تو ببینی دم یزدان به کجاهات رساند
به مثَل گفتهام این را و اگر نه کرَم او
نکُشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند
همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند
دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به که ماند به که ماند به که ماند به که ماند
ساعتی دقیقتر از ساعت خدا نیست.
آنقدر دقیق است که در سایهاش همه چیز سر موقعش اتفاق میافتد.
نه یک ثانیه زودتر، نه یک ثانیه دیرتر.
برای هر انسانی یک زمان عاشق شدن هست،یک زمان مردن
نگران نباشید.
من انتخاب کرده ام شاد باشم
حتی وقتی هیچ چیز آن طور که می خواهم نیست
حتی در اوجِ مشکلاتم
من یاد گرفته ام در دلِ بدترین اتفاقات هم بگردم و
بهانه ای برایِ لبخند ، پیداکنم
من یاد گرفته ام بخندم
حتی وقتی دلیلی برایِ خندیدن نیست …
نه منتظرِ کسی می مانم که آرامم کند ،
نه در انتظارِ دستی ، که از راه برسد ، و نوازشم کند …
نیازی به دلسوزیِ هیچ کس ندارم !
من خوب کردنِ حالِ خودم را بلد شده ام …
و قوی بودن را ؛
به تمامِ تسلیم شدن ها ترجیح داده ام !